پاتوق دانشجویان مهندسی موادومتالورژی دانشگاه تهران

این جا مکانی است برای دور هم بودن برای با هم بودن

پاتوق دانشجویان مهندسی موادومتالورژی دانشگاه تهران

این جا مکانی است برای دور هم بودن برای با هم بودن

حال همه ما خوب است...اما تو باور مکن...

مادر

شد مکتب عمر و زندگی طی ، مائیم کنون به ثلث آخر

بگذشت زمان و ما ندیدیم ، یک روز ز روز پیش خوشتر

آنگاه که بود در دبستان ، روز خوش و روزگار دیگر

می گفت معلمم که بنویس ،                              گویند مرا چو زاد مادر ، پستان به دهن گرفتن آموخت

گویند که می نمود هر شب ، تا وقت سحر نظاره من

می خواست که شوکت و بزرگی ، پیدا شود از ستاره من

می کرد به وقت بی قراری، با بوسه گرم چاره من

تا خواب به دیده ام نشیند،                                  شبها بر گاهواره من، بیدار نشست و خفتن آموخت

او داشت نهان به سینه خود، تنها به جهان دلی که آزرد

خود راحت خویشتن فدا کرد ، در راحت من بسی جفا برد

یک شب به نوازشم در آغوش ، تا شهر غریب قصه ها برد

یک روز به راه زندگانی،                                دستم بگرفت و پا به پا برد، تا شیوه راه رفتن آموخت


در خلوت شام تیره من، او بود و فروغ آشیانم

می داد ز شیر و شیره جان ، قوت من و قوت روانم

می ریخت سرشک غم ز دیده ، چون آب بر آتش روانم

تا باز کنم حکایت دل ،                              یک حرف و دو حرف بر زبانم ، الفاظ نهاد و گفتن آموخت

در پهنه آسمان هستی ، او بود یگانه کوکب من

لالایی و شور و نغمه هایش ، بودند حکایت شب من

آغوش محبتش بنا کرد ، در عالم عشق مکتب من

با مهر و نوازش و تبسم ،                                  لبخند نهاد بر لب من ، بر غنچه گل شکفتن آموخت


این عکس ظریف روی دیوار، تصویر شباب و مستی اوست

وان چوب قشنگ گاهواره ، امروز عصای دستی اوست

از خویش به دیگران رسیدن ، کاری ز خداپرستی اوست

شد پیر و مرا نمود برنا ،                      پس هستی من ز هستی اوست، تا هستم و هست دارمش دوست


لحظه دیدار نزدیک است.باز من دیوانه ام مستم.شاید یه چند روزی نباشم.البته لفظ چند روز شاید واسه یه غیبت یه ماهه مناسب نباشه.ولی دلم برای همه تنگ میشه.دوستان متالی و غیر متالی خدافظ
نظرات 2 + ارسال نظر
سعیده شنبه 27 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:10 ق.ظ

قشنگ بود.خیلی.

Sara Hamidizadeh پنج‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:55 ب.ظ

هوا را از من بگیر... آزادی را نه , امید را نه , عشق را نه.......!!! آغوش مادر بهترین و امن ترین جایی که میشه برای لحظه ای فراموش کرد تلخی این روزها را......میشه برای لحظه ای حس کرد آزادی را , امید را , عشق را.........!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد