پاتوق دانشجویان مهندسی موادومتالورژی دانشگاه تهران

این جا مکانی است برای دور هم بودن برای با هم بودن

پاتوق دانشجویان مهندسی موادومتالورژی دانشگاه تهران

این جا مکانی است برای دور هم بودن برای با هم بودن

پس منم میرم....

...

چند روز بود نیومده بودم وبلاگ و قصد داشتم تا آخره امتاحانام نیام،اما این یکی دو روز یه سری اخبار شنیدم و مجبور شدم که ترک ترک اعتیاد کنم،امروز که اومدم دیدم چه خبره،اولش قصد نداشتم دخالت کنم و گفتم چه کاریه حالا برم خودمو تو این بساط گرفتار کنم،من که با کسی مشکل ندارم ولی بعد دیدم نسبت به مهدی مسئولیت سنگین حمایت بر دوشمه!الله اکبر

خوب به شرح واقعه می پردازم: 

مشکل از جایی شروع میشه که یک فرد معلوم حال و مجهول الهویه یه نظری میده که این ناشی از بی اطلاعی فرد نسبت به وبلاگه که اگر دقت می کرد توی این وبلاگ من و مهدی همیشه سعی می کردیم تا در کنار پست ها و نظرات انتقادی مینا و حمید نسبت به اوضاع _که البته لازم بود_جو شاد و اینکه ما دور همیمو خوش میگذرونیمو ....رو ایجاد کنیم تا وبلاگ با پستهای پارسا و جواد و سارا و هادی همه جور مطلبی داشته باشه.و مهدی واقعا دنبال ایجاد صمیمیت بیشتر حداقل توی بچه های وبلاگ بود،حالا با هر ترفندی.... 

مشکل دوم توی نویسنده ها بود که این نظر رو بدون توجه به عواقب بعدی تایید کردن و این ناشی از همونه که پارسا هی می گفت نظرای پستای همدیگرو تایید نکنید.حالا اگر طرف اسمشو نوشته بود یه چیزی! 

مشکل سوم تو اینه که چرا انقدر سریع موضع گیری میشه؟واقعا اگر یه بار دیگه از نظرهای پست "انتخاب واحد" شروع کنید و تا این آخرین پست بیاین میبینید  چقدر این جو با شیب بینهایت اومده بالا تا جایی که اگر کسی ندونه فکر میکنه جای مشت هممون روی صورت همدیگه هست و دیگه امیدی نیست،بابا یه نفری که نمی دونیم کیه اومده یه چیزی گفته رفته.انشاالله که مهدی به صورت غیابی ببخشدش،دیگه بقیمون چرا هیزم توی این آتیش میریزیم؟؟؟ 

در نهایت اگر خیلی پدرانه نوشتم ببخشید،جور دیگه ای به ذهنم نمی رسید و هدفم واقعا دوستی های بیشتر بود تا این دو،سه ساله باقی مونده که با همیم بهمون خوش بگذره.برای فراموش کردن ماوقع نظرات اون پست رو پاک کردم میخواستم این پستایه آخرم پاک کنم ولی چون با دوستان هماهنگ نکرده بودم ترسیدم ناراحت بشن و این دردی بشه بر آلام گذشته. 

یه چیز دیگه اینکه قصد ندارم از وبلاگ برم،عنوان پستو برای این اینجوری گذاشتم که تو نظر اول بگین فکر نمی کردم مجتبی اینقدر بچه باشه،از اون بعیده...!

نظرات 7 + ارسال نظر
Abbas دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 05:01 ب.ظ

کاملا کاملا کاملا موافقم با خط خط این پست!‌!

الان یکی پستای قبلو بخونه فکر می کنه ما همش داریم می زنیم تو سر هم!!

ممنون مجتبی!

Javad دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 06:33 ب.ظ

indeed

مهدی دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:50 ب.ظ

احسنت به این فصل الخطابی که فرمایش فرمودید آقا مجتبی!
اصن کی گفته من دیگه قرار نیس بنویسم!؟...من گفتم؟کو؟کجاس؟p-:
انقد بدم میاد از اینایی که تا یه چیزی میشه سری خودشونو چس میکنن!!اینجا مکانی برای با هم بودنه و برای با هم بودنم میمونه.
مگه نه پارسا..؟

[ بدون نام ] سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:52 ب.ظ

ایده ی بسیار هوشمندانه و به جایی بود!
چه امتحان معادلاتی بود امروز!!!!!! ۲۱ نشم خوبه

بصیر سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:21 ب.ظ

بچه ها این کامنت قبلیه که اسم نداشت من بودم یادم رفت اسم بزنم! سارری(sorry :D)

مهدی سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1388 ساعت 04:40 ب.ظ

من منظورم از اون یه سری خودم بودما..یه موقع دوباره سوء تفاهم نشه!

مهدی چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:48 ب.ظ

معلومه نمیشه چون ادم خیلی باحالیم مگه نه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد