پاتوق دانشجویان مهندسی موادومتالورژی دانشگاه تهران

این جا مکانی است برای دور هم بودن برای با هم بودن

پاتوق دانشجویان مهندسی موادومتالورژی دانشگاه تهران

این جا مکانی است برای دور هم بودن برای با هم بودن

نگاهی متفاوت به خیابان های تهران

 

16 آذر به انقلاب ختم می شودادامه ی انقلاب به آزادی می رسد...اما تا رسیدن به خود تندیس آزادی باید همچنان ادامه داد…!!!

جمهوری اسلامی با آزادی  فاصله دارد.در حالیکه در ظاهر با هم در یک امتداد هستند!اما فاصله مطمئنی باهم دارند.جمهوری اسلامی با رسیدن به خیابان رودکی تمام می شود اما آزادی همچنان ادامه دارد. انگار که جمهوری اسلامی تمام توانش در همراهی با آزادی تا همان رودکی بوده است.

ملت خیابان کوتاهی است که با رسیدن به خیابان جمهوری اسلامی پایان می پذیرد.

سفارت انگلیس هم در خیابان جمهوری اسلامی قرار دارد.سفارت روسیه با اینکه در نوفل لوشاتو قرار دارد اما آن هم به جمهوری اسلامی نزدیک است!!!!!!!

اگر از انقلاب به آزادی و جمهوری اسلامی بخواهید برسید٬ مسیرها در تضاد با یکدیگر هستند.برای رسیدن به آزادی باید انقلاب را ادامه داد و برای رسیدن به جمهوری اسلامی باید از آزادی و انقلاب فاصله گرفته و انقلاب را رو به پایین رفت!!!

ضمنا دانشگاه و پارک دانشجو چقدر به انقلاب نزدیک هستند.

خیابان ایران هم خیابانی است که فقط عده ای خاص با عقایدی خاصتر در آن جای دارند!!

پاسداران همان سلطنت آباد سابق است.فقط اسمش عوض شده. جهت همان جهت و شیب همان شیب است!!!

خیابان نبرد به پیروزی می رسد, خیابان پیروزی که ابتدای آن میدان شهداست.

عکس های جالب

یه سایتی این عکسا رو گذاشته بود،حیفم اومد شما ها نبینید؛نمیگم همشون قشنگن اما جالبا وانصافا میشه از یسریشون تفسیرای جالبی ارائه داد + بعضیاش که تبلیغن رو ببینید،واقعا روشون فکر شده(یدونه AT&T هست که واقعا قشنگه)؛فقط چون تعداد عکس ها زیاده شاید دیدنشون با دایل آپ سخت باشه.

مرسی.

.........الان یسری دیگه عکس اضافه کردم؛ففففففففففففوووه؛فوق العاده،بااینکه تعداد عکسا خیلی زیاد شد  اما واقعا حیفه نبینید.

نمونه:

instantShift - Excellent Examples of Photo Manipulation Art

 بازم مرسی.

ادامه مطلب ...

باورت میشه

باورت میشه الان ساعت سه و ربعه و من بیدارم.خیره سرم صبح کلاسه شیمی فیزیک دارم با سد ابرام.چیکار کنم خوابم نمی بره

ای سکوت ای مادر فریادها

چقدر سخته تو چشمای کسی که تمام عشقتو ازت دزدید

زل برنی و به جای اینکه لبریز کینه و نفرت باشی حس کنی هنوزم دوسش داری...

چقدر سخته دلت بخواد به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر

آوار غرورش همه وجودت له شده...

چقدر سخته تو خیالت ساعت ها باهاش حرف بزنی امّا

وقتی دیدیش هیچ چیز به جز سلام نتونی بگی...

چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه هات

رو خیس کنه امّا مجبور باشی بخندی تا نفهمه که هنوزم دوسش داری...

چقدر سخته گل آرزوهات رو تو باغ دیگری ببینی و هزار بار تو

خودت بشکنی و آروم زیر لب بگی:"گل من باغچه نو مبارک

برهوت...

ای بابا چه خبره چرا نویسنده ها خامه از قلم گرفتن و قلمها شکستن و قلمدان ها رو فروختن؟؟؟

بیکار نشینید مطلبی نقدی حرفی ناسزایی چرت و پرتی (البته این 2 تای آخری با خودم بودم) بنویسید تا حال کنیم ...

عجب...

خدا سارتر رو لعنت


کنه.مجبورم ۲ ساعت


بشینم اینجا چرت و پرتای


اینارو گوش کنم که چی...