پاتوق دانشجویان مهندسی موادومتالورژی دانشگاه تهران

این جا مکانی است برای دور هم بودن برای با هم بودن

پاتوق دانشجویان مهندسی موادومتالورژی دانشگاه تهران

این جا مکانی است برای دور هم بودن برای با هم بودن

آه از این ترمو......

امتحان ترمو برگزار شد...... 

تقریبا میتونم بگم اصلا اون چیزی نبود که من فکر میکردم!!!!  

به قول یکی از پسرای ۸۶(سعید) موقع خوندن ترمو هر چیزی که فکر میکنی نمیاد رو حتما بخون!!!! فکر کنم منم چون فکر کردم که همه چی میاد چیزی نداشتم که بخونم!!!!! و شد آنچه نباید میشد!!!!!! 

نمیدونم ولی فکر کنم آدم بعضی مواقع با فحش دادن آروم میشه !!! این پستو میذارم تا هرکی که از زمین و زمان دلش پره بیاد تو نظرات بد و بیراه بگه تا خالی شه!!!! 

گل و بلبل با برنامه ریزی دقیق.....

ونهآقا من که دیگه اعصاب ندارم!!.... آخه این چه وضعشه ..... به خدا تو کشورهای جهان n امی هم برای هفته بعدشون حداقل برنامه ریزی دارن!!!! آخه به کی شکایت کنیم ما؟؟؟  

شرح ماوقع!!! 

ادامه مطلب ...

یاد دبستان بخیر......

حسنک کجایی؟؟!! 

 

گوسفند بع بع می کرد  

گاو ماما می کرد

سگ واق واق می کرد 

 و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی...؟ شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود. حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید. او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند. او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند.

موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند. دیروز که حسنک با کبری چت می کرد، کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است. کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت می کرد. پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد. پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود. او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند. پتروس در حال چت کردن غرق شد.

برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود. ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت. ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد. ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت. قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد. کبری و مسافران قطار مردند.

اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت. خانه مثل همیشه سوت و کور بود. الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد. او حوصله ی مهمان ندارد. او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند. او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد او کلاس بالایی دارد او فامیل های پولدار دارد. او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت. اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد. به همین دلیل است که دیگر در کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد..... 

نمیدونم چقدر از دبستانتون خاطره دارید اما من که خیلی خاطره دارم و دلم برای اون روزا تنگ شده!! خیلی خوب میشه که یکم از اون خاطره هارو برای ما هم بگید....

سال نو مبارک.....

 

 

 

بابا یه سال دیگه هم پیرتر شدیم!!!! این قافله عمر چه زود میگذره! 

امشب که ۴ شنبه سوریه و با این که من خیلی به سنتها پایبندم و به نظرم نباید از این مراسم باستانی گذر کرد اما الان میگم که یکم باید محتاط تر باشیم!!!میدونم که دارم خیلی چرت میگم ولی خب به هر حال میخواستم بگم که سال نو همه ی شما مبارک!!! سعی کنیم تو سال جدید همدیگرو ببخشیم. سخته ولی ممکنه!!! حداقل تلاش بکنیم!! سال بی غمی داشته باشید!!!!  

تا بعد عید خداحافظ!! 

 

 

باز هفت سین سرور
ماهی و تنگ بلور
سکه و سبزه و آب
نرگس و جام شراب
باز هم شادی عید
آرزوهای سپید
باز لیلای بهار
باز مجنونی بید
باز هم رنگین کمان
باز باران بهار
باز گل مست غرور
باز بلبل نغمه خوان
باز رقص دود عود
باز اسفند و گلاب
باز آن سودای ناب
کور باد چشم حسود
باز تکرار دعا
یا مقلب القلوب
یا مدبر النهار
حال ما گردان تو خوب
راه ما گردان تو راست
باز نوروز سعید
باز هم سال جدید
باز هم لاله عشق
خنده و بیم و امید 

 

۱۰ پزشکنمای شیطان صفت!!!


تصور ما از پزشکان، اشخاصی است که در صدد هستند به هر نحو ممکن به بهبود بیماری و سلامت بیمارنشان کمک کنند. تلقی جامعه از بیشتر پزشکان، مثبت است.

اما این بار در یک پست متفاوت می‌خواهیم با هم پرده از فعالیت‌های شیطانی پزشکان و به عبارت صحیح‌تر پزشک‌نماهایی برداریم که اعمالشان را هیچ عقل سلیمی نمی‌تواند تأیید کند:

ادامه مطلب ...

خدا فردا رو به خیر بگذرونه!!!

فردا راس ساعت 8 امتحان استاتیکه!!!! من هم که چون  خیلی آماده فردام الان نشستم پای اینترنت!!!! 

واقعا فردا روز وحشتناکیه حداقل برای من!!! شاید برای مقاومتی ها هم همینطور باشه!!!! تنها هنری که الان در ضمینه استاتیک دارم اینه که خرپای آسونو حل کنم!!! تنها امیدی که دارم اینه که آموزش بهمون نمره بده تا این دردو پاس کنیم!!!! تازه بعد از این امتحان باید فکر معادلات باشم که تابحال سری بهش نزدم و بعد از اون فکر یه امتحان بزرگ دیگه!!!!!امتحان خواص با این توضیح که دکتر فرهنگی به در خواست بعضی افراد کلاس رفع اشکال گذاشته!(هر کدوم از سال بالایی ها میشنیدن شاخ در میاوردن) و هیچ کس جز یکی از بچه های 86 شرکت نکرده و دکتر هم گفته که تو عمرش کلاسی نبوده که بذاره و دانشجو نیاد و گفته سر امتحان میبیندمون!!!!! بقیه دردها مثل امتحان محاسبات بعد از خواص و شیمی فیزیکی بعد از اون رو هم نگم خیلی  بهتره 


واقعا خدا به خیر کنه!!!

دیروز یه خبر بد شنیدم که متاثرم کرد و مطمئنم که هر کی بشنوه متاثر میشه! 

دایی پریسا فوت کرده و میدونم که بخاطر امتحان شیمی فیزیکی نتونسته بره و حتما این براش خیلی سخته......  

دوست خوبم پریسا:

میخواستم از همین صفحه و از طرف همه بهت تسلیت بگم و امیدوارم که مارو در غم خودت شریک بدونی.....

خسته ام..................

خیلی وقت بود که نیومده بودم وبلاگ!!!!!

ادامه مطلب ...