پاتوق دانشجویان مهندسی موادومتالورژی دانشگاه تهران

این جا مکانی است برای دور هم بودن برای با هم بودن

پاتوق دانشجویان مهندسی موادومتالورژی دانشگاه تهران

این جا مکانی است برای دور هم بودن برای با هم بودن

این دهان بستی...

بدجوری سرم درد میکرد.فکر کنم از گرسنگی بود.آخه بدون سحری روزه گرفته بودم.بی حال بودم و واسه رسیدن به اذان لحظه شماری می کردم تا افطاری کنم و بشینم سریالهای آقا ضرغامی رو ببینم.دلم واسه میوه ممنوعه و او یک فرشته بود و ... تنگ شده بود.واسه حاج یونسی که بین قدسی و هستی مونده بود.نمیدونست به عالم قدسی تعلق داره یا به این هستی شهوانی و مادی. حاج یونس فتوحی که با همون نوستالوژی رنگرزی زنده بود.شایدم با یه تسبیح یاقوت...

 

چقدر شعر نوشتیم برای باران                       غافل از این دل دیوانه که بارانی بود 

 

تو فکر غزاله و جلال بودم که صدای این دها بستی دهانی باز شد بکگروند برنامه زنده شبکه ۲ شد.عجیب بود.صدای یک خس و خاشاک از زسانه ملی پخش میشد... 

ربنا لا تزغ قلوبنا... 

شبکه ها رو بالا پایین کردم دنبال صدای موذن زاده بودم.صدای این پیر که با شوری که داشت اذان پر شوری رو تو دستگاه شور اجرا کرده بود برام عزیز بود.یاد فردین و فیلمفارسی میافتم.  

افطار نکرده گفتم یه نگاهی هم به ممالک غربی بندازیم ببینیم دنیا دسته کیه...BBC 

باورم نمیشد.افطار خانواده زندانیان سیاسی وقایع بعد از انتخابات مقابل اوین.اشک تو چشام حلقه زد.آروم که شدم گفتم اینا غربی ان و سودجو.دشمن اسلام و قرآن ان.دروغه.ولی برای گواهی رفتم اینترنت.دیدم خبریه که تقریبا همه خبرگزاری ها تایید کردن.بعلاوه بابام هم گفت بعله درسته. 

آرزو کردم که کاش میشد فرشته مهربون پینوکیو می اومد و به دادمون می رسید.این یعنی فحش و دهن کجی به همون قرآنی که قرار بود تو این ماه تلاوت بشه و رو سر گذاشته بشه.این دردی بود برجگر جامعه ای که اسم امام زمان رو در حل بحرانها می بره و اعتقاد داره حضرت نظر خاصی به جامعه داره.این فاجعه بود.خدایا پدران و مادران چشم انتظار که دیگه رمقی براشون نمونده از صبح تو ادارات و دادگاه و زندان.شب افطار مقابل اوین.این درد را کشور دارا به کجا خواهد برد؟ 

یعنی حقیقت داره؟یعنی این بار هستی زندونی شده نه بخاطر برگه چک بل به خاطر برگه رای؟!!! 

حاتج یونس کجاست؟اسطوره ها کجان؟چرا این مادران ایرانی اینقدر مظلومند.گریه ام میگیره.افطار با چشمان منتظر به در.روزه با قلبی شکسته.دلی دردمند.سفره بی ندا و سهراب و جای خالی کسانی که معلون نیست با چی میشه جاشو پر کرد؟؟؟ 

چند ساله قبل پسر داییم تو یه سیل کشته شد و جسد تکه تکه اش رو بعد هفته ها پیدا کردن.تو مراسم ختمش روضه خونی که ازش خوشم نمی اومد حرفی زد که شاید اون روز به لحاظ علمی و آکادمیک مسخره اش کردم ولی امروز همون حرف داره گلوم رو فشار میده: 

در زمان حضرت امیر ۲ نفر  بر سر مالکیت شتری دعوا داشتند.اختلاف رو به امیر (ع) رجعت میدن.حضرت باهاشون صحبت میکنه و یکی از طرفین میگه:این واسه منه .هیچ دلیل قانع کننده ای ندارم.ولی نمی ذارم اونو ازم بگیره.راستش من بچه این شتر رو جلو خودش ذبح کردم.واسه همین شرمنده اش هستم و میترسم به دست نا اهل بیافته.دیگری گفت: نه این شتر منه هیچ طوریش هم نیست. 

حضرت گفت شتر رو ذبح کنید اگر بر جگرش زخم بود شتر برای کسی ست که ادعای ذبح بچه شتر را دارد.درست بود.بر جگر شتر زخمی وحشتناک دیده شد.علت را پرسیدند.حضرت گریان گفت: این زخم به واسطه مرگ اولاد بر جگرش مانده... 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد