پاتوق دانشجویان مهندسی موادومتالورژی دانشگاه تهران

این جا مکانی است برای دور هم بودن برای با هم بودن

پاتوق دانشجویان مهندسی موادومتالورژی دانشگاه تهران

این جا مکانی است برای دور هم بودن برای با هم بودن

یاد باد آن روزگاران یاد باد...


یکی بود یکی نبود .

غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود .

یه روز مادر شنل قرمزی رو به دخترش کرد و گفت :

عزیزم چند روزه مادر بزرگت مبایلش رو جواب نمیده . هرچی SMS  هم براش میزنم

باز جواب نمده . online هم نشده چند روزه . نگرانشم .

چندتا پیتزا  بخر با یه اکانت ماهانه براش ببر . ببین حالش چطوره .

شنل قرمزی گفت : مامی امروز نمیتونم .

قراره با پسر شجاع و دوست دخترش خانوم کوچولو و خرس مهربون بریم دیزین اسکی .

مادرش گفت : یا با زبون خوش میری . یا میدمت دست داداشت گوریل انگوری لهت کنه .

شنل قرمزی گفت : حیف که بهشت زیر پاتونه . باشه میرم .

فقظ خواستین برین بهشت کفش پاشنه بلند نپوشین .

مادرش گفت : زود برگرد . قراره خانواده دکتر ارنست بیان.

می خوان  ازت خاستگاری کنن واسه پسرشون .

شنل قرمزی گفت : من که گفتم از این پسر لوس دکتر خوشم نمیاد .

یا رابین هود یا هیچ کس . فقط اونو می خوام .

شنل قرمزی با پژوی ۲۰۶ آلبالوئی که تازه خریده از خونه خارج میشه .

بین راه حنا دختری در مزرعه رو میبینه .

شنل‌: حنا کجا میری ؟؟؟

حنا : وقت آرایشگاه دارم . امشب یوگی و دوستان پارتی دعوتم کردن .

شنل : ای نا کس حالا تنها میپری دیگه  !!

حنا : تو پارتی قبلی که بچه های مدرسه آلپ گرفته بودن امل بازی در آوردی .

بهت گفتن شب بمون گفتی مامانم نگران میشه . بچه ها شاکی شدن دعوتت نکردن .

شنل : حتما اون دختره ایکبری سیندرلا هم هست ؟؟؟

حنا : آره با لوک خوشانس میان .

شنل : برو دختره ...........................................

( به علت به کار بردن الفاظ رکیک غیر قابل پخش بود )

شنل قرمزی یه تک آف میکنه و به راهش ادامه میده .

پشت چراغ قرمز چشمش به نل می خوره !!!!!

ماشینا جلوش نگه میداشتن اما به توافق نمی رسیدن و می رفتن .

میره جلو سوارش میکنه .

شنل : تو که دختر خوبی بودی نل !!!!!

نل : ای خواهر . دست رو دلم نذار که خونه .

با اون مرتیکه ...... راه افتادیم دنبال ننه فلان فلان شدمون .

شنل : اون که حاج زنبور عسل بود .

نل : حالا گیر نده . وسط راه بابا بزرگمون چشمش خورد به مادر پرین رفت گرفتش .

این دختره پرین هم با ما نساخت ما رو از خونه انداختن بیرون .

زندگی هم که خرج داره . نمیشه گشنه موند .

شنل قرمزی : نگاه کن اون رابین هود نیست ؟؟؟؟ کیف اون زن رو قاپید .

نل : آره خودشه . مگه خبر نداشتی ؟ چند ساله زده تو کاره کیف قاپی .

جان کوچولو و بقیه بچه ها هم  قالپاق و ضبط بلند میکنن .پینوکیو معتاد شده و تزریقیه.سنباد هم داره واسه کنکور میخونه.

شنل قرمزی : عجب !!!!!!!!!!!!!!

نل : اون دوتا رو هم ببین پت و مت هستن . سر چها راه دارن شیشه ماشین پاک می کنن .

دخترک کبریت فروش هم چهار راه پائینی داره آدامس میفروشه .

شنل قرمزی : چرا بچه ها به این حال و روز افتادن ‌؟؟؟؟سرنده پیتی کجاست؟

نل : اون میره کلاس یوگا و مدیتیشن بلکه لاغر شه و جوون بمونه.آخه میدونی که با تابالوگا بهم زد.به خودت نگاه نکن . مادرت رفت زن آقای پتیول شد .

توبچه مایه دار شدی . اون جودی ابوت بد ترکیب هم  از بابا لنگ دراز طلاق گرفت و زد تو نخ ایی کیو سان .بقیه همه بد بخت شدن.راستی چرا ختم پروفسور بالتازار نیومدی؟

بچه های این دوره و زمونه نمی فهمن کارتون چیه .

شخصیتهای محبوبشون شدن دیجیمونه. دیگه با حنا و نل و یوگی و بیگلی بیگلی و

خانواده دکتر ارنست ...حال نمی کنن .

ما هم مجبوریم واسه گذران زندگی این کارا رو بکنیم...


نظرات 6 + ارسال نظر
گلنوش یکشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:08 ق.ظ http://economists87.blogfa.com

سلام
فکر کنم اسمتون پارسا بود
نمیدونم ورودی چه سالی هستین
ولی من ورودی ۸۷ دانشکده اقتصاد دانشگاه تهرانم
خوشحالم با وبتون آشنا شدم
به ما هم سر بزنبن

سلام.ممنون که اومدین.بله پارسا هستم. ما هم ۸۷ اییم.حتما سر میزنیم و وبلاگتون رو پیوند میکنیم.با اجازه!

گلنوش یکشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:23 ب.ظ http://economists87.blogfa.com

سلام دوباره
مرسی که اومدین پیش ما
منم لینکتون میکنم
و اینکه
dr abrishamiرئیس دانشکده ی ماست
البته استاد بعضی درس هامون هم هستن
خیلی دوست داشتنین
بازم بیاین پیش ما

فینگیلی یکشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:47 ب.ظ http://ruzegaran.blogsky.com/

سلام مهندس...
مرسی که اومدین وبلاگم و نظر دادین و لینکیدین!
ولی همه ی نوشته هام سیاسی نیس که!اونا رو چون جزئی از یه دوره ی زندگیم بود نوشتم!وگرنه من نیتم به خاطره نویسی بود!!
منم لینکیدمتون
بازم ممنون

Ali یکشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:41 ب.ظ

سلام پارسا
این رو زا داری زیاد چیز میگی به قول خودمون..........................( به علت به کار بردن الفاظ رکیک غیر قابل پخش بود )
شوخی کردم خیلی از این مطلبت خوشم اومد

ای بابا علی جون.اعصاب نمی ذارن که واسه آدم بمونه...

mhm دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 05:11 ب.ظ

link kon:D
www.anjomaneslamimech.blogfa.com

مهرناز سه‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:49 ق.ظ http://beautifulsmile.blogsky.com

خییییییییییییلی باحال بود.
با خواهرم کلی خندیدیم!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد