آری این ایران است
که به خاک سیه افتاد امشب
و چو قصر آرزوهای هزاران زن و مرد
ناگهان ویران شد
امشب انگار ز شبهای دگر
تیره تر . دلگیرتر
و کمی غمگین است...
ماه را میگویم
ماه هم در پس یک ابر سیاه
بی صدا صحنه پرپر شدن باغ گلی را میدید
****
جای سهراب سپهری خالی است
تا ببیند شهر رویاهایش
پشت دریاهایش
گه برایش عمری
قایقی ساخته بود
از کبوتر خالی است...
بام ها جای سیه زاغانی است
که به فواره خون بشری مینگرند
****
دیگر از خاطر شهر
طعم آزادی رفت
شام هر شب شده شلاق و سلاح های سرد
و به دل حسرت رویای نجات
حسرت صبح پس از یک شب سرشار از درد
آفتاب هم انگار
غرق در خواب زمستانی خویش
ماه پنهان شده در توده ابرهای تار
من ولی بیدارم
و به امید نجات وطنم
میکشم...
آخرین دانه کبریتم را
امشب ای ماه به درد دل من تسکینی
آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی
همه در چشمه مهتاب غم از دل شورند
امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی
....
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست؟
داستان از میوه های سر به گردون سای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید!
فوق العاده بود هادی!!!
"توده ابرهای تار" ت منو کشته!!!(توی دو تا از شعرات دیدم این عبارتو.