پاتوق دانشجویان مهندسی موادومتالورژی دانشگاه تهران

این جا مکانی است برای دور هم بودن برای با هم بودن

پاتوق دانشجویان مهندسی موادومتالورژی دانشگاه تهران

این جا مکانی است برای دور هم بودن برای با هم بودن

راز آفرینش انسان!!!

با تشکر از تمام کسانی که دیروز و امروز و فردا  رفتن و میرن و خواهند رفت سر کلاسها!

آیا می خواهین بدونین راز خلقت شما چیست؟!؟!؟! به ادامه مطلب بروید!


راز آفرینش انسان
خدا خر را آفرید و به او گفت: تو بار خواهی برد، از زمانی که تابش آفتاب آغاز می شود تا زمانی که تاریکی شب سر می رسد. و همواره بر پشت تو باری سنگین خواهد بود. و تو علف خواهی خورد و از عقل بی بهره خواهی بود و پنجاه سال عمر خواهی کرد. خر به خداوند پاسخ داد: خداوندا! من می خواهم خر باشم، اما پنجاه سال برای خری همچون من عمری طولانی است. پس کاری کن فقط بیست سال زندگی کنم و خداوند آرزوی خر را برآورده کرد.............


خدا سگ را آفرید و به او گفت: تو نگهبان خانه انسان خواهی بود و بهترین دوست و وفادارترین یار انسان خواهی شد. تو غذایی را که به تو می دهند خواهی خورد و سی سال زندگی خواهی کرد. سگ به خداوند پاسخ داد: خداوندا! سی سال زندگی عمری طولانی است. کاری کن من فقط پانزده سال عمر کنم و خداوند آرزوی سگ را برآورد.


خدا میمون را آفرید و به او گفت: تو از این سو به آن سو و از این شاخه به آن شاخه خواهی پرید و برای سرگرم کردن دیگران کارهای جالب انجام خواهی داد و بیست سال عمر خواهی کرد. میمون به خداوند پاسخ داد: بیست سال عمری طولانی است، من می خواهم ده سال عمر کنم. و خداوند آرزوی میمون را برآورده کرد.


و سرانجام خداوند انسان را آفرید و به او گفت: تو انسان هستی. تنها مخلوق هوشمند روی تمام زمین. تو می توانی از هوش خودت استفاده کنی و سروری همه موجودات را برعهده بگیری و بر تمام جهان تسلط داشته باشی. و تو بیست سال عمر خواهی کرد. انسان گفت: سرورم! گرچه من دوست دارم انسان باشم، اما بیست سال مدت کمی برای زندگی است. آن سی سالی که خر نخواست، آن پانزده سالی که سگ نخواست و آن ده سالی که میمون نخواست زندگی کند، به من بده. و خداوند آرزوی انسان را برآورده کرد. و از آن زمان تا کنون انسان فقط بیست سال مثل انسان زندگی می کند! و پس از آن، ازدواج می کند و سی سال مثل خر کار می کند مثل خر زندگی می کند، و مثل خر بار می برد! و پس از اینکه فرزندانش بزرگ شدند، پانزده سال مثل سگ از خانه ای که در آن زندگی می کند، نگهبانی می دهد و هرچه به او بدهند می خورد! و وقتی پیر شد، ده سال مثل میمون زندگی می کند؛ از خانه این پسرش به خانه آن دخترش می رود و سعی می کند مثل میمون نوه هایش را سرگرم کند! و این بود همان زندگی که انسان از خدا خواست!
نظرات 2 + ارسال نظر
مهدی دوشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:38 ق.ظ

جالب بود.
(به قول جواد:)
----------------------------------------------------------
ولی امیدوارم اینجوری زندگی نکنم و مث آدم باشم تمام عمرم رو.اگه قرار باشه اونجوری زندگی کنم ترجیح میدم بمیرم.به خدا بگو آرزوی منو برآورده کنه بقیه ی عمرمو بده به تو=)

علی پنج‌شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:54 ب.ظ

همین جا باید اظهار تاسف کنم که روز یکشنبه هر چی ما التماس کردیم بچه ها سر کلاس پدیده نشستند
دیگه از این بد تر نمی شد که خود استاد ما رو از کلاس انداخت بیرون
بچه ها دمه همتون گرم

تا یادم نرفته سال نو مبارک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد