پاتوق دانشجویان مهندسی موادومتالورژی دانشگاه تهران

این جا مکانی است برای دور هم بودن برای با هم بودن

پاتوق دانشجویان مهندسی موادومتالورژی دانشگاه تهران

این جا مکانی است برای دور هم بودن برای با هم بودن

برسان سلام ما را...


اول فکر میکردم خبرش غیر موثقه.ولی یکی از دوستام میگفت توی فرودگاه دیده بوده که استاد به همراه چند تا از دانشجوهاش داشت برای همیشه ایران رو ترک میکرد.روزهای روشن خداحافظ سرزمین من خداحافظ خداحافظ

استاد هر جا که میری

سفرت بخیر اما تو و دوستی خدا را

گر ازین کویر وحشت به سلامتی گذشتی

به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را ...



خداحافظ استاد شفیعی کدکنی


 ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران
بیداری ستاره در چشم جویباران
 ایینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل
 لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران
 بازا که در هوایت خاموشی جنونم
فریاد ها برانگیخت از سنگ کوه ساران
ای جویبار جاری ! زین سایه برگ مگریز
کاین گونه فرصت از کف دادند بی شماران
گفتی : به روزگاران مهری نشسته گفتم
بیرون نمی توان کرد حتی به روزگاران
بیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز
زین عاشق پشیمان سرخیل شرمساران
پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
 دیوار زندگی را زین گونه یادگاران
 وین نغمه ی محبت بعد از من و تو ماند

 تا در زمانه باقی ست آواز باد و باران



لطفا نظراتتونو بگین.استاد کجا رو سرزمین باران و شکوفه میدونه؟اصلا این شعر برای نکویی شکوفه و باران اونجاست یا شری کویر وحشت اینجا؟واقعا کویر وحشت


از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیافزود

زنهار ازین بیابان وین راه بی نهایت


یاد باد آن روزگاران یاد باد...


یکی بود یکی نبود .

غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود .

یه روز مادر شنل قرمزی رو به دخترش کرد و گفت :

عزیزم چند روزه مادر بزرگت مبایلش رو جواب نمیده . هرچی SMS  هم براش میزنم

باز جواب نمده . online هم نشده چند روزه . نگرانشم .

چندتا پیتزا  بخر با یه اکانت ماهانه براش ببر . ببین حالش چطوره .

شنل قرمزی گفت : مامی امروز نمیتونم .

قراره با پسر شجاع و دوست دخترش خانوم کوچولو و خرس مهربون بریم دیزین اسکی .

مادرش گفت : یا با زبون خوش میری . یا میدمت دست داداشت گوریل انگوری لهت کنه .

شنل قرمزی گفت : حیف که بهشت زیر پاتونه . باشه میرم .

فقظ خواستین برین بهشت کفش پاشنه بلند نپوشین .

مادرش گفت : زود برگرد . قراره خانواده دکتر ارنست بیان.

می خوان  ازت خاستگاری کنن واسه پسرشون .

شنل قرمزی گفت : من که گفتم از این پسر لوس دکتر خوشم نمیاد .

یا رابین هود یا هیچ کس . فقط اونو می خوام .

شنل قرمزی با پژوی ۲۰۶ آلبالوئی که تازه خریده از خونه خارج میشه .

بین راه حنا دختری در مزرعه رو میبینه .

شنل‌: حنا کجا میری ؟؟؟

حنا : وقت آرایشگاه دارم . امشب یوگی و دوستان پارتی دعوتم کردن .

شنل : ای نا کس حالا تنها میپری دیگه  !!

حنا : تو پارتی قبلی که بچه های مدرسه آلپ گرفته بودن امل بازی در آوردی .

بهت گفتن شب بمون گفتی مامانم نگران میشه . بچه ها شاکی شدن دعوتت نکردن .

شنل : حتما اون دختره ایکبری سیندرلا هم هست ؟؟؟

حنا : آره با لوک خوشانس میان .

شنل : برو دختره ...........................................

( به علت به کار بردن الفاظ رکیک غیر قابل پخش بود )

شنل قرمزی یه تک آف میکنه و به راهش ادامه میده .

پشت چراغ قرمز چشمش به نل می خوره !!!!!

ماشینا جلوش نگه میداشتن اما به توافق نمی رسیدن و می رفتن .

میره جلو سوارش میکنه .

شنل : تو که دختر خوبی بودی نل !!!!!

نل : ای خواهر . دست رو دلم نذار که خونه .

با اون مرتیکه ...... راه افتادیم دنبال ننه فلان فلان شدمون .

شنل : اون که حاج زنبور عسل بود .

نل : حالا گیر نده . وسط راه بابا بزرگمون چشمش خورد به مادر پرین رفت گرفتش .

این دختره پرین هم با ما نساخت ما رو از خونه انداختن بیرون .

زندگی هم که خرج داره . نمیشه گشنه موند .

شنل قرمزی : نگاه کن اون رابین هود نیست ؟؟؟؟ کیف اون زن رو قاپید .

نل : آره خودشه . مگه خبر نداشتی ؟ چند ساله زده تو کاره کیف قاپی .

جان کوچولو و بقیه بچه ها هم  قالپاق و ضبط بلند میکنن .پینوکیو معتاد شده و تزریقیه.سنباد هم داره واسه کنکور میخونه.

شنل قرمزی : عجب !!!!!!!!!!!!!!

نل : اون دوتا رو هم ببین پت و مت هستن . سر چها راه دارن شیشه ماشین پاک می کنن .

دخترک کبریت فروش هم چهار راه پائینی داره آدامس میفروشه .

شنل قرمزی : چرا بچه ها به این حال و روز افتادن ‌؟؟؟؟سرنده پیتی کجاست؟

نل : اون میره کلاس یوگا و مدیتیشن بلکه لاغر شه و جوون بمونه.آخه میدونی که با تابالوگا بهم زد.به خودت نگاه نکن . مادرت رفت زن آقای پتیول شد .

توبچه مایه دار شدی . اون جودی ابوت بد ترکیب هم  از بابا لنگ دراز طلاق گرفت و زد تو نخ ایی کیو سان .بقیه همه بد بخت شدن.راستی چرا ختم پروفسور بالتازار نیومدی؟

بچه های این دوره و زمونه نمی فهمن کارتون چیه .

شخصیتهای محبوبشون شدن دیجیمونه. دیگه با حنا و نل و یوگی و بیگلی بیگلی و

خانواده دکتر ارنست ...حال نمی کنن .

ما هم مجبوریم واسه گذران زندگی این کارا رو بکنیم...


این دهان بستی...

بدجوری سرم درد میکرد.فکر کنم از گرسنگی بود.آخه بدون سحری روزه گرفته بودم.بی حال بودم و واسه رسیدن به اذان لحظه شماری می کردم تا افطاری کنم و بشینم سریالهای آقا ضرغامی رو ببینم.دلم واسه میوه ممنوعه و او یک فرشته بود و ... تنگ شده بود.واسه حاج یونسی که بین قدسی و هستی مونده بود.نمیدونست به عالم قدسی تعلق داره یا به این هستی شهوانی و مادی. حاج یونس فتوحی که با همون نوستالوژی رنگرزی زنده بود.شایدم با یه تسبیح یاقوت...

 

چقدر شعر نوشتیم برای باران                       غافل از این دل دیوانه که بارانی بود 

 

تو فکر غزاله و جلال بودم که صدای این دها بستی دهانی باز شد بکگروند برنامه زنده شبکه ۲ شد.عجیب بود.صدای یک خس و خاشاک از زسانه ملی پخش میشد... 

ربنا لا تزغ قلوبنا... 

شبکه ها رو بالا پایین کردم دنبال صدای موذن زاده بودم.صدای این پیر که با شوری که داشت اذان پر شوری رو تو دستگاه شور اجرا کرده بود برام عزیز بود.یاد فردین و فیلمفارسی میافتم.  

افطار نکرده گفتم یه نگاهی هم به ممالک غربی بندازیم ببینیم دنیا دسته کیه...BBC 

باورم نمیشد.افطار خانواده زندانیان سیاسی وقایع بعد از انتخابات مقابل اوین.اشک تو چشام حلقه زد.آروم که شدم گفتم اینا غربی ان و سودجو.دشمن اسلام و قرآن ان.دروغه.ولی برای گواهی رفتم اینترنت.دیدم خبریه که تقریبا همه خبرگزاری ها تایید کردن.بعلاوه بابام هم گفت بعله درسته. 

آرزو کردم که کاش میشد فرشته مهربون پینوکیو می اومد و به دادمون می رسید.این یعنی فحش و دهن کجی به همون قرآنی که قرار بود تو این ماه تلاوت بشه و رو سر گذاشته بشه.این دردی بود برجگر جامعه ای که اسم امام زمان رو در حل بحرانها می بره و اعتقاد داره حضرت نظر خاصی به جامعه داره.این فاجعه بود.خدایا پدران و مادران چشم انتظار که دیگه رمقی براشون نمونده از صبح تو ادارات و دادگاه و زندان.شب افطار مقابل اوین.این درد را کشور دارا به کجا خواهد برد؟ 

یعنی حقیقت داره؟یعنی این بار هستی زندونی شده نه بخاطر برگه چک بل به خاطر برگه رای؟!!! 

حاتج یونس کجاست؟اسطوره ها کجان؟چرا این مادران ایرانی اینقدر مظلومند.گریه ام میگیره.افطار با چشمان منتظر به در.روزه با قلبی شکسته.دلی دردمند.سفره بی ندا و سهراب و جای خالی کسانی که معلون نیست با چی میشه جاشو پر کرد؟؟؟ 

چند ساله قبل پسر داییم تو یه سیل کشته شد و جسد تکه تکه اش رو بعد هفته ها پیدا کردن.تو مراسم ختمش روضه خونی که ازش خوشم نمی اومد حرفی زد که شاید اون روز به لحاظ علمی و آکادمیک مسخره اش کردم ولی امروز همون حرف داره گلوم رو فشار میده: 

در زمان حضرت امیر ۲ نفر  بر سر مالکیت شتری دعوا داشتند.اختلاف رو به امیر (ع) رجعت میدن.حضرت باهاشون صحبت میکنه و یکی از طرفین میگه:این واسه منه .هیچ دلیل قانع کننده ای ندارم.ولی نمی ذارم اونو ازم بگیره.راستش من بچه این شتر رو جلو خودش ذبح کردم.واسه همین شرمنده اش هستم و میترسم به دست نا اهل بیافته.دیگری گفت: نه این شتر منه هیچ طوریش هم نیست. 

حضرت گفت شتر رو ذبح کنید اگر بر جگرش زخم بود شتر برای کسی ست که ادعای ذبح بچه شتر را دارد.درست بود.بر جگر شتر زخمی وحشتناک دیده شد.علت را پرسیدند.حضرت گریان گفت: این زخم به واسطه مرگ اولاد بر جگرش مانده... 

 

 

اگر ازین غصه بمیرد جای هیچ تعجب نیست

http://pezeshkeabi.blogspot.com/2009/08/blog-post_13.html


هیچ حرفی ندارم که بزنم...


خدایا...



دلم گرفته...


امشب نشستم فیلم سوپراستار رو دیدم.بار اولی که این فیلم رو دیدم آنچنان تحت تاثیر قرار نگرفتم.ولی این بار فهمیدم ...

ادامه مطلب ...

ای مهربانتر از برگ...


در روزگارانی دور مردی بود که تنها می زیست. البته تنهای تنها هم که نه ...


ادامه مطلب ...

شرمش منو کشته...

  اجازه بدین یه کتاب بهتون معرفی کنم.البته کتاب نیست مقاله اس. به اسم: بودا در افغانستان تخریب نشد از شرم فرو ریخت اثر محسن مخملباف

این مقاله راجع به افغانستان و فقر و سختی زندگی مردمان آنجا است. 


ادامه مطلب ...

کافی شاپ...( اکیدا توصیه میکنم بخونین)

همیشه با امیر حسین سر بحث دارم راجع به این کافه ها و رستوران ها و کافی شاپ های تهران بالاخص راجع به منوی غذا و نوشیدنی ها.


ادامه مطلب ...

عاشق خستگی خفته تو چشاشم...

 مونالیزا با قهوه!چه شود؟!!!

راستی کسی میدونه چرا بعضیا میگن لبخند ژوکوند بعضیا مونالیزا؟...نظر بدین و جواب بدین و بازم نظر بدین.


آخی...

چند وقتی بود بیکاری زده بود به سرم.حال و حوصله هیچکاری نداشتم.نشستم یه انیمیشن سفارش شده رو دیدم به نام UP.

عجب فیلم جالبی بود.جذاب و قشنگ.هر چی بگم کم گفتم.به معنای واقعی لذت بردم.تلفیقی از سینمای کلاسیک فراموش شده با تفکرات لاستی (serial lost) هر چی بگم کم گفتم. در زمره یکی از بهترین فیلمهای عمرم قرار گرفت.رفتم IMDB دیدم در بین 250 تا فیلم برتر دنیاست با رتبه 25.

ادامه مطلب ...