پاتوق دانشجویان مهندسی موادومتالورژی دانشگاه تهران

این جا مکانی است برای دور هم بودن برای با هم بودن

پاتوق دانشجویان مهندسی موادومتالورژی دانشگاه تهران

این جا مکانی است برای دور هم بودن برای با هم بودن

یکم دقیقتر

سلام

ضمن عرض خسته نباشید بخاطر امتحانا،توجه شما را به مطلب زیر جلب می ننمایم..


ادامه مطلب ...

دوران دانشجویی درنگاه تصویر

سلام به برو بچه های گل متالی!!!

راستش این ۸۸یا وبلاگشون خیلی فعاله و پستای جالبی داره،برای اینکه یوقت شماها فکر نکنید ماها بلد نیستیم مطالب جالب و بامزه بذاریم،گفتم یک چیز جالب براتون بذارم. امید به اینکه براتون تکراری نباشه...


*:ایشالا که به کسی بر نخوره،حالا ...


توجه:در پی اعلام نگرانی دوستان از قالب جدید،بنده یک دستگاه چادر و کت و شلوار به اون زوج خوشبخت هدیه دادم که ان شاءالله مایه ی درس گرفتن سایر وبلاگ ها بشیم و بتوانیم در انجام اینچنین کارهای ارزشی و ... پیشرو باشیم. به امید آماده شدن هر چه سریعتر اثر بعدی اون مارگردان ارزشی که الگوی من درهمچین اموری است.  والسلام

ادامه مطلب ...

یاد دبستان بخیر......

حسنک کجایی؟؟!! 

 

گوسفند بع بع می کرد  

گاو ماما می کرد

سگ واق واق می کرد 

 و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی...؟ شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود. حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید. او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند. او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند.

موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند. دیروز که حسنک با کبری چت می کرد، کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است. کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت می کرد. پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد. پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود. او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند. پتروس در حال چت کردن غرق شد.

برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود. ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت. ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد. ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت. قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد. کبری و مسافران قطار مردند.

اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت. خانه مثل همیشه سوت و کور بود. الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد. او حوصله ی مهمان ندارد. او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند. او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد او کلاس بالایی دارد او فامیل های پولدار دارد. او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت. اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد. به همین دلیل است که دیگر در کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد..... 

نمیدونم چقدر از دبستانتون خاطره دارید اما من که خیلی خاطره دارم و دلم برای اون روزا تنگ شده!! خیلی خوب میشه که یکم از اون خاطره هارو برای ما هم بگید....

۳تا پست

سلام به همه متالیا و مهمونای متالی که دلشون همیشه با متالستانه.

یک : سال نو همه مبارک.

دو : هر چی اس ام اس یا پیامک یا پیغوم و پسغوم قشنگ راجع به تبریک عید دارین تو کامنتها بزارین.

سه : یه داستان قشنگ پیدا کردم که میخوام تو ادامه مطلب بزارم ولی خانوما نخونن تا نگارنده از ضرب و شتم احتمالی در امان باشه

دوباره یک : سال نو همه مبارک


ادامه مطلب ...

از عجائب آمریکائیها!!

این مکالمه واقعی است.


گفتگوی آمریکایی ها و اسپانیایی ها روی فرکانس اضطراری کشتیرانی

گفتگویی که واقعاً روی فرکانس اضطراری کشتیرانی، روی کانال ۱۰۶ سواحل Finisterra Galicia میان اسپانیایی‌ها و آمریکایی‌ها در ۱۶ اکتبر ۱۹۹۷ضبط شده‌است.


ادامه در ادامه مطلب!! حتما بخونین!!!!!!!!

ادامه مطلب ...

راز آفرینش انسان!!!

با تشکر از تمام کسانی که دیروز و امروز و فردا  رفتن و میرن و خواهند رفت سر کلاسها!

آیا می خواهین بدونین راز خلقت شما چیست؟!؟!؟! به ادامه مطلب بروید!


راز آفرینش انسان
خدا خر را آفرید و به او گفت: تو بار خواهی برد، از زمانی که تابش آفتاب آغاز می شود تا زمانی که تاریکی شب سر می رسد. و همواره بر پشت تو باری سنگین خواهد بود. و تو علف خواهی خورد و از عقل بی بهره خواهی بود و پنجاه سال عمر خواهی کرد. خر به خداوند پاسخ داد: خداوندا! من می خواهم خر باشم، اما پنجاه سال برای خری همچون من عمری طولانی است. پس کاری کن فقط بیست سال زندگی کنم و خداوند آرزوی خر را برآورده کرد.............
ادامه مطلب ...

یه داستان دیگه

بازم سلام خدمت همگی دوستان:

وقتی نظر مهدی تو پست "زن" روخوندم یاد این نقاشی جالب افتادم ودیدم حیفه حالا که حرفش شد اینو نذارم؛به قول شاعر" الا دختر خانوم انصاف می کن" که به آقایون ظلم میشه یا به خانوما!


نقشه جغراقیایی کادو های روز پدر و روز مادر به آنها



اما گذشته ازین مطلب بالا یه داستان هم در ادامه مطلب میذارم که اونم خیلی قشنگه،فقط امیدوارم قبلا نخونده باشید،گرچه که معروفه. مرسی از توجهتوووووووووون .


ادامه مطلب ...

آرزوهایی که حرام شدند

سلام خدمت همه ی دوستان گل متالی و متالستانی؛من برگشتم!!!(توروخّدا ازجاتون بلند نشید،شرمنده میکنید)

 خب،اما اصل مطلب:

تواین مدتی که نبودم این داستانک قشنگ رو پیداکردم ویاد اون داستانای زیبایی اوفتادم که مهدی یه مدت برامون می ذاشت.راستش من که این  قصه رو که خوندم یه حس خاصی بهم دست داد،نمیدونم شمام اینطوری بشید یا نه... .

خلاصه ی مطلب اینکه ... فک کنم امروز از14000 میگذریم!!!

 مرسی

 

ادامه مطلب ...

یه جوک...

گرگه بعد از کلی جستجو آی‌دی شنگول و منگول رو گیر میاره؛بعد از کلی چت کردن باهاشون قرار می‌ذاره. 

وقتی میره سره قرار می‌بینه چوپان دروغ‌گو اومد. 

 

گفتم یه کم بخندیم.اگر شما هم جوک قشنگی داری بگو! دور همیم شاد میشیم.   

بعدشم اینکه هممون منتظر برگشت جواد و پارسا هستیم. 

دوستان!جایی که کاربری همه چیز از بین میره تازه قلمه که رخ نمایی میکنه!!! 

از کلمات ghesare مجتبی. 

املاشو بلد نبودم.